کودکان انتحاری

گزارشگر:دوشنبه 9 قوس 1394 - ۰۸ قوس ۱۳۹۴

کودکی که توسط طالبان برای انجام حملۀ انتحاری در ولسوالی قیصار در نظر گرفته شده بود، خود را به نیروهای امنیتی تسلیم کرده است.
این کودک که ۱۲ سال دارد، باشندۀ قریۀ قلین بلاق ولسوالی قیصارِ ولایت فاریاب بوده است. رسانه‌ها از قول کودک گزارش داده‌اند که طالبان او را در بدل ۷۰۰هزار افعانی از خانواده‌اش خریده‌اند. این کودک گفته است که طالبان از وی و دیگر کودکان می‌خواستند که بالای نیروهای امنیتی و مقام‌های بلندپایه در ولایت فاریاب حملۀ انتحاری انجام دهند. این اتفاقِ تازه‌یی نیست. دو سال پیش نیز یک دختر خُردسال در ولایت غزنی که از سوی پدرش وادار به انجام حملۀ انتحاری شده بود، از نزد طالبان گریخت و خود را به نیروهای پولیس تسلیم کرد.
بدیهی‌ است که تنها خرید کودکان، راه واداشتن‌شان به حملاتِ انتحاری نبوده و نیست؛ بلکه نحوۀ آموزش‌ِ آنان در برخی مدارس، فرصت‌های بیشتری را برای طالبان فراهم می‌کند تا به‌ساده‌گی از آن‌ها برای حملات انتحاری و تروریستی استفاده کنند. زیرا طالبان شاگردانِ خُردسالِ مدارسِ دینی و نیز کودکان ربوده شده را شست‌وشوی مغزی می‌دهند و به سوی انتحار و انفجار سوق می‌دهند.
در سال‌های اخیر بسیار دیده شده که طالبان از کودکان سربازگیری ‌کرده‎ و آن‌ها را به میدان‌های نبرد ‎آورده‌اند. چنان که می‌بینیم، اکنون داعش نیز به تبعیت از فرهنگِ طالبانی، از کودکان در جنگِ عراق و سوریه و افغانستان استفاده می‌کنند. یک گزراش مستندِ شبکۀ دویچه وله این حقیقت را نشان داده است. اما این‌که چه‌گونه طالبان و یا داعش این کودکان را به مرمی‌های آرام و موثرِ خودشان تبدیل می‌کنند، بی‌تردید ریشه در القائاتِ فکری و تسخیرِ عقل و ادراکِ کودک داردـ اگرچه چنین عملیاتی روی فکر و روانِ جوان و بزرگسال نیز می‌تواند موثر تمام شود.
یقیناً، مسایل ساده‌یی مثلِ حضورِ خارجی‌های غیرمسلمان و پخش برخی برنامه‌های تفریحی و مستهجن در رسانه‌های افغانستان، مادۀ خامِ دستگاه شست‌وشوی مغزیِ کودکان را تشکیل می‌دهد و ذهنِ خام و انکشاف‌نیافتۀ کودک را به‌راحتی اسیرِ ایده‎های تروریستی و مخرب می‌سازد. اما پرسش این است که پدیدۀ انتحار چه‌گونه به افغانستان راه یافته و نسبتِ این عملِ وحشیانه که توسط یک عده جاهلِ فریب‌خورده انجام می‌شود، با دین مبین اسلام چیست؟
پُرواضح است که اسلام به عنوان یک مکتبِ انسان‌ساز و عقل‌گرا هرگز جوازِ خودکشی و دیگرکُشی را به هیچ کس نداده است و خشونت و ویرانی در هیچ رکنی از ارکانِ این دینِ مبین قرار ندارد. توسعۀ پُرشتابِ اسلام در ابتدای ظهورِ آن و شکوه و تمدنی که در تاریخِ جهان رقم زد، به‌خوبی بیان‌گرِ این حقیقت است. اما واقعیتِ دیگر این است که در قرونِ اخیرِ اسلامی، جریان‌های انحرافی و قشری‌ِ بی‌خبر از جوهرۀ اسلام سربرآوردند و در بیرون از مرزهای افغانستانِ امروزی مأمن گزیدند و رفته‌رفته در جهان اسلام منتشر شدند و سرانجام طی سالیانِ اخیر توانستند دامنۀ خشونت و ویرانگریِ خود را به این کشور نیز بکشانند. کودکان و جوانانی که امروز زیر شعار «اسلامیت»، به جنگ و انتحار و انفجار آماده شده‌اند، بی‌آن‌که بدانند، شکار و قربانیِ این جریان‌های انحرافیِ وارداتی به افغانستان هستند.
دولت افغانستان وظیفه دارد که اولاً با پی‌گیریِ اقداماتِ فرهنگی و نرم، جلو نفوذ جریان‌های انحرافی و افراطی را به افغانستان بگیرد و ثانیاً با اقداماتِ قاطعِ نظامی، طالبان و داعشیان و همۀ جریان‌های افراطی و بدنام‌کنندۀ اسلام را سرکوب کند. اقداماتِ فرهنگی و نرم به این معنا که دولت باید در کنار جنگ فیزیکی و نظامی، به آموزش و پرورشِ کودکان و جوانان همت بگمارد؛ زیرا با گسترش دانش و آگاهی، میدانِ سربازگیری تروریستان به‌تدریج تنگ و در نهایت، برچیده خواهد ‌شد. البته در این میان، یکی دیگر از اقدامات فرهنگیِ موثر، تشخیص عالمانِ دینیِ راستین توسط دولت است تا آن‌ها از طریق مساجد، مدارس و رسانه‌ها اسلامِ حقیقی، میانه‌رو، خشونت‌پرهیز و اخلاق‌گرا را به کودکان و نوجوانان، معرفی کنند.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.